من شدم خلق که چون مهدی زهرا باشم


آرشيو مطالب

آبان 1393

خرداد 1393

ارديبهشت 1393

دی 1392

آذر 1392

آبان 1392

مهر 1392

شهريور 1392

مرداد 1392

تير 1392

خرداد 1392

ارديبهشت 1392

فروردين 1392

اسفند 1391

بهمن 1391

دی 1391

آذر 1391

شهريور 1391

مرداد 1391

تير 1391

خرداد 1391

لینک دوستان

قالب وبلاگ

ردیاب ماشین

جلوپنجره اریو

اریو زوتی z300

جلو پنجره ایکس 60

قالب بلاگفا


نويسندگان
amir


درباره وبلاگ


پیوند های روزانه

سفیر تدبیر

حضرت مادر . سلام الله علیه .

جامدادی

نقاش فقیر

ایستگاه خنده

راهی...

گلدون

مهدویت و انتظار

همه چیز

کلاس سوم معرفت

عصفور

شهدا شرمنده ایم

عطربارون

افسران جوان جنگ نرم

مینی بسیجی

سنگر سایبری

مهدویت

یا اباصالح المهدی(عج)

الهم عجل لولیک الفرج

angry face

حمل و ترخیص خرده بار از چین

حمل و ترخیص چین

جلو پنجره اسپرت

الوقلیون

تمام پیوند های روزانه

مطالب پیشین

تیر برقی چوبی...

همکاری:)

امام خمینی(ره)

عاشقشم

سیدنا...

خداکنه شیطون فریبمون نده

فاضل نظری

عشق

تلاش دیدنی برای به دست آوردن غذا

وقتی مریخی ها پرچم آمریکارا میبینند!

مثل آینه باش...

ارباب صدای قدمت آمده است...

دارد زمان آمدنت دیر میشود...

روز / جهانی / خون خدا...

بدون شرح

بوی اسسپند می آید انگار محرم نزدیک است

بزرگترین عید ما بچه شیعه ها مبارک

خسته نباشی دلاور

تفاوت

تبریک...

تبلیغات


تبلیغات



آمار بازديد

:: تعداد بازديدها:
:: کاربر: Admin


من شدم خلق که چون مهدی زهرا باشم

 من شدم خلق كه چون مهدي زهرا باشم

طي شد اين عمر تو داني به چه سان؟
پوچ و بس تند چونان باد دمان
همه تقصير من است، اين كه خود مي‌دانم
كه نكردم فكري، كه تعمق ننمودم روزي، ساعتي يا آني
كه چه سان مي‌گذرد عمر گران؟

كودكي رفت به بازي، به فراغت، به نشاط
فارغ از نيك و بد و مرگ و حيات
همه گفتند: «كنون تا بچه است،
بگذاريد بخندد شادان
كه پس از اين دگرش فرصت خنديدن نيست 
بايدش ناليدن».

... من نپرسيدم هيچ 
كه پس از اين ز چه رو بايدم ناليدن؟
هيچ كس نيز نگفت
زندگي چيست؟ چرا مي‌آييم؟
به چه سان بايد رفت؟
پس از اين چند صباح، به كجا بايد رفت؟
با كدامين توشه به سفر بايد رفت؟

... نوجواني سپري گشت به بازي، به فراغت، به نشاط
فارغ از نيك و بد و مرگ و حيات
بعد از آن باز نفهميدم من 
كه چه سان عمر گذشت
ليك گفتند همه:

«كه جوان است هنوز، بگذاريد جواني بكند،
بهره از عمر برد، كام‌روايي بكند
بگذاريد كه خوش باشد و مست،
بعد از اين باز ورا عمري هست».

يك نفر بانگ برآورد: 
«از هم اكنون بايد فكر فردا بكند».

ديگري آوا داد: 
«كه چو فردا بشود، فكر فردا بكند».

سومي گفت: 
«همان‌گونه كه ديروزش رفت،
بگذرد امروزش،
همچنين فردايش».

با همه اين احوال، من نپرسيدم هيچ
كه چه سان جواني بگذشت؟
آن همه قدرت و نيروي عظيم به چه ره مصرف گشت؟
نه تفكر، نه تعمق، نه انديشه دمي

عمر بگذشت به بي حاصلي و مسخرگي
چه تواني كه ز كف دادم مفت
من نفهميدم و كس نيز مرا هيچ نگفت
قدرت عهد شباب، مي توانست مرا تا به خدا پيش برد
ليك بيهوده تلف گشت جواني هيهات!

... اي صد افسوس كه چون عمر گذشت 
معني‌اش فهميدم

حال مي‌فهمم هدف از زيستن اين است رفيق:

من شدم خلق كه با عزمي جزم 
و دلي مهدي عزم
پاي از بند هواها گسلم
پاي در راه حقايق بنهم
فارغ از شهوت و آز و حسد و كينه و بخل
مملو از عشق و جوانمردي و زهد 
در ره كشف حقايق كوشم
شربت جرأت و اميد و شهادت نوشم
زره جنگ براي بد و ناحق پوشم
ره حق پويم و حق جويم و پس حق گويم

آنچه آموخته‌ام بر دگران نيز نكو آموزم
شمع راه دگران گردم و با شعلة خويش
ره نمايم به همه گرچه سراپا سوزم
... من شدم خلق كه چون مهدي زهرا باشم

نه چنين زايد و بي‌جوش و خروش
عمر بر باد و به حسرت خاموش
اي صد افسوس كه چون عمر گذشت، معني‌اش مي فهمم
حال مي‌پندارم كاين سه روز از عمرم به چه ترتيب گذشت:

كودكي بي‌حاصل، نوجواني باطل، وقت پيري غافل

به زباني ديگر:

كودكي در غفلت، نوجواني شهوت، در كهولت حسرت


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:



نوشته شده توسط amir در 27 / 9 / 1391





Powered By LOXBLOG.COM Copyright © 2009 by amir.fesahat This Template By Theme-Designer.Com